خودم میخوام برم ، خاطراتش نمیزاره...
خودم میخوام برم ،
خاطراتش نمیزاره...
تظاهرمیکنم رفتم ،
عشق نمیزاره...
نمی ترسم ولی عاشق ،
همش دلشوره داره ...
دوروزی بگذره خاطراتش ،
درسرم رژ داره ...
به توگفتم که رفتم ،
توراحت باش...
تودورازمنی عشقم ،
راحت باش...
نمیاد کس بگیرد جای تو ،
دلشورهایم را ...
چه خوب ازاوشناختم ،
عشقم را...
تودراحساس من هستی ،
بیشترازهرروز ...
میخوام با توباشم ،
بیشترازهر روز...
غلام اماده رفتن ،
ولی احساس نمیزاره...
بجز او کس ندارد ،
عشق نمیزاره ...
غ..ر..آ
[ سه شنبه 95/10/7 ] [ 8:41 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]